۱۳۸۹ مهر ۵, دوشنبه

هم خوانی کاتبان(زندگی و آثار هوشنگ گلشیری)/گردآوری حسین سناپور/نشر دیگر

 
سلسله در سلسله شاهدانند کاتبان ...(هوشنگ گلشیری)

کتاب هم خوانی کاتبان  ، درباره زندگی و آثار هوشنگ گلشیری هست که توسط حسین سناپور گرد آوری شده و شامل مقالاتی از افراد مختلفیه که دستی به قلم دارند. گویا فکر انتشار چنین مجموعه هایی از آثار و زندگی نویسندگان و شاعران ایران اولین بار به ذهن خود آقای گلشیری رسیده ، اما بیماری که دامنشون رو گرفت اجازه نداد تا به کارشون ادامه بده . در نتیجه کسانیکه در این فکر با او همکار و هم اندیشه یودن تصمیم میگیرن اولین و آخرین کتاب از این مجموعه رو به هوشنگ گلشیری اختصاص بدند.
همونطور که در بالا هم گفتم کتاب مجموعه ای هست از مقالات و نقد و نظر که توسط همکاران و دوستان هوشنگ گلشیری در باره آقای گلشیری و آثارش نوشته شده. البته بخش "نگاهی به حیات خود" به قلم خود آقای گلشیریه  که خیلی زیباست . و کتاب با گفت و گویی از هوشنگ گلشیری با مهدی قریب ،کوروش اسدی، اکبر تقی نژاد و عنابت سمیعی پایان میگیره .  فکر میکنم برای کسی که حتی یکی از کتابهای ایشون رو خونده باشه یا تصمیم به خوندنش داره ، جالب باشه در مورد زندگی این نویسنده ، عقاید و علایقش بدونه چون اینطوری حضور نویسنده رو در تک تک جملات کتابهاش ، عمیقا درک میکنه . در بخش های مختلف کتاب در باره هر کدوم از کتابهای هوشنگ گلشیری ، سال انتشار و شرایط اجتماعی اون سال و دلیل نویسنده برای نوشتن اون کتاب توضیحاتی داده شده که  فکر میکنم  این اطلاعات ،داستانهای آقای گلشیری رو توی ذهن خواننده کاملتر میکنه .توی بخش های پایانی کتاب هم ، چند شعر و داستان کوتاه و مقاله از هوشنگ گلشیری چاپ شده . توی بعضی از صفحات هم عکس هایی از دوره های مختلف زندگی ایشون هست.
جلد کتاب هم خیلی برای من جالب بود . روی کتاب عکس هوشنگ گلشیری چاپ شده همراه با جملاتی ( یا بهتر بگم دست نوشته های کوتاهی) از هوشنگ گلشیری به خط خودشون که جذابیت خاصی به کتاب داده . در مجموع کتاب خیلی خیلی کاملی برای شناخت این نویسنده است که ای کاش ، بیمار نمیشد و درباره دیگران هم مینوشت .

۱۳۸۹ شهریور ۲۷, شنبه

لیلی نام تمام دختران زمین است/ عرفان نظرآهاری /نشر صابرین


خدا مشتی خاک برگرفت.  می خواست لیلی را بسازد . از خود در او دمید و لیلی پیش از آنکه باخبر شود عاشق شد . سالیانی است که لیلی عشق می ورزد . زیرا خدا در او دمیده است و هرکه خدا در او بدمد ، عاشق میشود. لیلی نام تمام دختران زمین است ، نام دیگر انسان .

لیلی نام تمام دختران زمین است ، نام کتاب دیگه ای از عرفان نظرآهاریه که بر محور ستایش عشق و پاکی می چرخه . خدا عاشق مخلوقش لیلیه و لیلی هم به خدا عشق می ورزه. خدا شعله ای از عشق رو در قلب لیلی قرار میده و لیلی از گرمای شعله میسوزه تا زمین رو گرم نگه داره و نسل لیلی های روی زمین ادامه پیدا کنه .خدا از لیلی میخواد که حتی بعد از سوختنش هم زندگی کنه ، بمونه و زندگی کنه تا شعله عشق توی سینه اش هرگز خاموش نشه . تا زمین همیشه آکنده باشه از عشق و پاکی . پر از لیلی !!! کتاب لیلی نام تمام دختران زمین است ، از سری کتابهای دانه است که توسط نشر صابرین به چاپ رسیده .

ماجرای کفترکش/سید مصطفی حسینیون ، سید امین حسینیون/نشر ثالث

در اولین صفحه کتاب این جملات نوشته شده :

به سال 401 هجری قمری در سراسر خطه خراسان ، قحطی هولناکی روی داد که سالخوردگان نظیر آن را به یاد نداشتند.مردم از کودک و جوان تا پیر در حالیکه فریاد می زدند :"گرسنه ام، گرسنه ام " نقش بر زمین می شدند و جان به جان آفرین تسلیم می کردند . کار به جایی رسید که مادر ، فرزندش را و برادر، برادرش را ، و شوهر زنش را خورد . کم کم مردم یکدیگر را در کوچه ها و خیابانها می ربودند و از گوشت هم تغذیه می کردند . در خانه های آنان سرهای زیادی از انسانها یافت شد که تنشان راخورده و روغن بدنشان را آب کرده بودند.                                                                           
                                               (تاریخ عتبی ؛ 401 هجری قمری )


ماجرای کفترکش با آزادی مردی از زندان شروع میشه که برای امرار معاش مجبور به فروختن کفترهای عزیزتر از جونش میشه. با فروش کفترها به پیرمردی سفیدپوش (!!!!) با فرقه ای آشنا میشه که هدفشون بیدار کردن روح شرارت و جنایت در انسانه . بعد از مدتی که ابی دودست(همونی که از زندان آزاد شده بود) با جسم مرده کفترهاش مواجه میشه تصمیم میگیره از اون فرقه انتقام بگیره. تمام داستان حول فرقه ای میچرخه که در تلاش برای پیدا کردن 7 قسمت وردی هستند که سالها پیش برای رهایی از قحطی خراسان ازش استفاده شده بوده و قدرت زیادی داشته و حالا 7 تکه اون در 7 جای کشور دست 7 رماله . گروه در پی یافتن اون 7 تکه به 6 نقطه سفر کردند و رمالها رو کشتن و حالا ابی دودست سعی داره که از کشته شدن اون یک  نفر باقیمانده جلوگیری کنه و ماجرا با این هدف ادامه پیدا میکنه و پایان جالبی هم داره . زبان تا حد زیادی عامیانه و فضاسازی برخی قسمتهای کتاب عالی هستن تا جاییکه گاهی خارج شدن از اون فضا و قرار نگرفتن در جریان دعوا یا مشاجره به سختی ممکن میشه . کتاب عجیبیه ، انقدر که باعث میشه تا آخرین صفحه و آخرین سطر کتاب زمین گذاشته نشه . این کتاب  رو نشر ثالث به چاپ رسونده...

۱۳۸۹ شهریور ۲۶, جمعه

شازده احتجاب/هوشنگ گلشیری/انتشارات نیلوفر

شازده احتجاب ، آخرین فردیه که از خاندان قاجار توی دنیای ما زندگی میکنه. شازده آدم ضعیف النفسیه که قادر نیست حکومت استبدادی شاهان گذشته ایران رو ادامه بده و سنتها و فرهنگ شاهان رو پیش ببره. در واقع کتاب بررسی تاریخ و فرهنگ گذشته ایرانه و فروپاشی تدریجی نظام شاهنشاهی در ایران. راویان داستان افراد مختلفی هستند که زندگی شازده و خانواده اش رو از دیدگاه های مختلف خودشون بیان میکنن. گاهی همین چند راوی بودن، باعث سردرگمی میشه تا جایی که مجبور میشی برای فهمیدن اینکه راوی کیه چندین بار یک قسمت رو بخونی و فکر میکنم یکی از هدفهای چند راوی بودن داستان هم همین بوده. شخصیتهای داستان افراد خانواده شازده احتجاب هستن که با نگاه کردن شازده به قاب عکسها ، گویی، از قابها بیرون میان و خاطرات گذشته شازده رو براش تداعی میکنند. یادآوری استبداد و شکنجه مردم بوسیله  پدرانش شازده رو آزار میده تا جایی که برای رهایی از این آزارها ، از هیچ کاری دریغ نمیکنه. تمام کتاب در آخرین روز زندگی شازده ، که بیماری سل و سرفه ها پایان بخش زندگی اش هستن، اتفاق میفته و  کتاب با پایان زندگی شازده ،به فرجام میرسه. 

کتاب با این جملات آغاز میشه:

"شازده احتجاب توی همان صندلی راحتی اش فرو رفته بود و پیشانی داغش  را روی دو ستون دستش گذاشته بود و سرفه میکرد . یک بار کلفتش و یک بار زنش آمدند بالا. فخری در را تا نیمه باز کرد . اما تا خواست کلید برق را بزند، صدای پا کوبیدن شازده رو شنید و دوید پایین. فخرانساء هم بالا آمد باز شازده پا به زمین کوبید ..."

۱۳۸۹ شهریور ۱۲, جمعه

بالاجا قارا بالیق(ماهی سیاه کوچولو)/ صمد بهرنگی/انتشارات بهرنگی

صمد بهرنگی محقق ، داستان نویس و شاعر آذری زبان ، به سال 1318 در تبریز به دنیا آمد. او تحصیلات خود را در زمینه زبان و ادبیات انگلیسی در دانشگاه تبریز ادامه داد. در سال 1339 اولین داستان منتشر شده اش به نام "عادت" را نوشت.تحقیقاتی نیز در جمع آوری فولکلور آذربایجان و نیز در مسائل تربیتی از او منتشر شده است. برخی از آثار صمد بهرنگی با نامهای مستعار به چاپ رسیده است . از جمله نامهای مستعار وی : "ص.قارانقوش" و "بهرنگ" و "بابک بهرامی" و "ص.آدام"و "آدی باتمیش" هستند . از مهمترین آثار وی میتوان به "بالاجا قارا بالیق" ، "کوراوغلو و کچل حمزه" ، "اولدوز و کلاغها"، "بی نام" و "کچل کفتر باز" اشاره کرد.  

کتاب "بالاجا قارا بالیق" همونطور که از اسمش پیداست به زبان ترکی نوشته شده  و اسد  بهرنگی ترجمه فارسی جدید این کتاب رو توسط انتشارات بهرنگی به چاپ رسونده. کتاب، داستان ماجراجویی ماهی سیاه کوچولوییه که عشق دیدن دنیا رو داره. این ماهی با مادرش و بقیه ماهی ها توی جویبار کوچیکی زندگی میکنه و کار هرروزه اونها جزگشت و گذار چیزی نیست . اما ماهی کوچولو بالاخره روزی از این گشتن ها خسته میشه و تصمیم میگیره به دنبال آخر جویبار بره. ماهی کوچولو مثل همه کسانیکه متفاوت فکر میکنن مورد تمسخر دیگران قرار میگیره و هرکس به نحوی سعی میکنه اونو از تصمیمش منصرف کنه. با این حال ، تصمیم ماهی کوچولو جدیه و اون سفرش رو شروع میکنه. خواننده کتاب با اون همسفر میشه . با مشکلاتش درگیر میشه و همراهش چیزای جدیدی رو تجربه میکنه . یاد میگیره که باید فقط وفقط به هدفش فکر کنه و مانع های سر راهش رو هر طور که شده برداره. همراه ماهی سیاه کوچولو به ماهی های دیگه میفهمونه که اختلاف بین کسانیکه هدف مشترکی دارن همیشه به تباهی و نابودی می انجامه. همراه ماهی یاد میگیره که بعضی وقتا چیزایی که هرروز وهررزو با اونا مواجهیم میتونن رنگ و بوی دیگه ای بگیرن و یه جور دیگه خودشون رو به ما نشون بدن . پس باید متفاوت از هرروز بهشون نیگاه کنیم.  و سر انجام ، شاید لازم باشه برای رسیدن به هدفش خودش رو هم فدا کنه .

با اینکه میدونستم تقریبا همه مردم این کتاب رو خوندن ، باز هم راجع بهش نوشتم . تا اگر حتی یک نفر وجود داره که اونو نخونده حتما پیدا کنه و بخوندش و کسانی هم که سالها پیش خوندنش بازم یادش بیفتن و به یاد صمد بهرنگی یک بار دیگه مطالعه کنن که کتابی بی اندازه زیباست...