۱۳۹۰ مرداد ۳۱, دوشنبه

داش آکل/ صادق هدایت/ انتشارات صادق هدایت

داش آکل یکی از بهترین داستان های تقریبا کوتاهیه که تا بحال خوندم. یک مسیر خیلی خوب و پایانی عالی داره. داستان درباره پهلوانی جوان به نام داش آکل هست که در بین مردم شهر به جوانمردی مشهوره  و البته خیلی هم محبوب. و به خاطر همین هم مورد حسادت خیلی از اطرافیانش به خصوص یکی از پهلوانهای دیگه شهر به نام کاکارستم هست.و این کاکارستم دائما در تلاش برای پیدا کردن راهیه که جای داش آکل رو توی دل مردم شهر بگیره و دشمنی این دو نفر روزبه روز بیشتر و بیشتر میشه. 
تا اینکه در پی مرگ  یکی از اهالی شهر طبق وصیت خودش تمام ثروتش به داش آکل سپرده میشه. صاحب ثروت دختر زیبایی به نام مرجان داشته که داش اکل از اولین روزی که مرجان رو میبینه عاشقش میشه. داش آکلی که تا به حال تجربه قرار گرفتن در چنین شرایطی رو نداشته و برای این که وجهه اجتماعیش بین مردم از بین نره سعی میکنه آتش این عشق رو در دلش خاموش کنه و احساساتش رو نادیده بگیره . اما موفق نمیشه و با این کار باعث نابودی خودش میشه و...

        پیشنهاد میکنم حتما این کتاب رو بخونید که واقعا از بهترین داستان های ایرانیه !

۱۳۹۰ مرداد ۲۵, سه‌شنبه

مونالیزای منتشر/ شاهرخ گیوا/ نشر ققنوس

"مونالیزای منتشر" داستان عشق و جنون موروثی در خانواده قیونلوها از اشراف زاده های زمان قاجاره که از اولین خان به پسرش منتقل شده و به همین ترتیب تا نسل فعلی ادامه داره. 
کتاب 9 فصل داره که هرکدوم درباره ماجرای  جنون یکی از افراد خاندان قیونلو ها و چیزایی هست که به این خاطر در زندگیشون از دست دادن و در نهایت به نابودی خودشون منتهی شده.
نثر کتاب در چند فصل اول تاریخی به نظر میاد اما از فصل 3 به بعد نشونی از نثر تاریخی نیست چرا که داستان در حال نزدیک شدن به سالهای اخیره.  ولی به هر حال نثر جذابی داره و دانسته های تاریخی نویسنده رو خیلی خوب منتقل می کنه.
".... میگفت : پشت و تیره همگی ما به عشاقی می رسد که حاصل دلدادگیشان به دیوانگی و بیابانگردی ختم می شده است ."

پاراگراف زیر هم از متن در پشت کتاب نوشته شده که یکی از بهترین بخش های کتابه :

"شاه عباس آمد گفت ریشتان را بتراشید و سبیل بگذارید، گذاشتیم . آن هم تا بناگوشش را. یکی روبند و شلیته و کلاه نمدی برمان کرد. گفتیم مبارک است. دیگری آمد گفت: زن ها چادرها را بردارند . برداشتند. مردها سبیل کوتاه کنند و کلاه شاپو و پهلوی بگذارند، ما هم گذاشتیم. حالا هم که این شکلی  شده ایم. همیشه دنبال شکل خودمان، شکل حقیقیمان می گردیم اما نمی دانیم که آن شکل چه شکلی است؟!!! "

مونالیزای منتشر 208 صفحه داره  و نشر ققنوس منتشرش کرده. این کتاب برنده جایزه مهرگان ادب (1388) و تقدیر شده در جایزه واو سال 1388 بوده.عکس جلد بالایی  مربوط به چاپ های اول و جلد پایین مربوط به چاپ های فعلیه!!

۱۳۹۰ مرداد ۱۳, پنجشنبه

شمایل تاریک کاخ ها/ حسین سناپور/نشر چشمه

شمایل تاریک کاخها روایتی تاریخیه که از زبان دو نفر که سعی دارند به گذشته خودشون پی ببرند بیان میشه. کتاب شامل دوبخش "شمایل تاریک کاخها" و "آتش بندان" هست.

داستان اول(آتش بندان) داستان مردیه که در جست و جوی هویت ایرانی خودش از فرانسه، که سالهاست درش زندگی میکنه، به ایران سفر میکنه و به زادگاهش یعنی یزد میره. در کوچه پس    کوچه های یزد، بین خواب و بیداری و در رویاها به گذشته سفر میکنه و با دستورها ( روحانیون زردشتی)، ملاقات داره و با گذشته ایران و دین زردشت ( که دین خودش هم هست) بیشتر آشنا میشه. داستان با رفت و برگشت های اون مرد به زمان حال و گذشته ( زمان قاجار که زردشت از اقلیتهای دینی محسوب میشد) روایت میشه و گریزی هم به ظلم هایی شده که در اون زمان مسلمانان نسبت به  زردشتی ها  داشتند. به گفته خود  نویسنده در مقدمه کتاب، این داستان شرح سفر واقعی یکی از دوستانش از فرانسه به ایرانه که برای داستان شدن نیاز به اضافه کردن چیزهایی داشت.
داستان دوم( شمایل تاریک کاخها) هم مثل آتش بندان روایت سفریه برای شناخت بیشتر گذشته ایران. اما این بار داستان، سفر به اصفهانه. مردی که در سفرش به اصفهان در بین کاخها و بناها به راز و رمز هایی از حکومت شاه عباس صفوی پی میبره . با سفر خیالی به گذشته ظلم ها ( و گاهی هم لطفهای) شاه عباس رو در زمان حکومتش میبینه.
در مجموع کتاب جالبیه . اما نه یک داستان کامله و نه یک روایت تاریخی کامل. حد واسط داستان و روایت تاریخیه. اما به هر حال  میتونه با رسوم و باور های ایرانیان گذشته آشناتون بکنه. این کتاب رو نشر چشمه به چاپ رسونده و شامل ۲۲۰ صفحه هست.


باغ آلبالو/آنتوان چخوف/ سیمین دانشور/نشر قطره





نمایشنامه باغ آلبالو آخرین اثر چخوفه که در سال 1903 نوشته شده و 4 پرده داره. داستان درباره باغ آلبالوی بزرگ و قدیمی هست که صاحبش از اشراف زادگان روسیه است و با وجود وابستگی شدیدش به باغ آلبالو در پی اتفاقاتی مجبور به فروش و ترک باغ میشه.
مادام رانوسکی، صاحب باغ، هنوز آرزوی روزهای گذشته رو داره و در تصوراتش هنوز هم خودش رو یک اشراف زاده ثروتمند می بینه. با وجود اینکه در فقر و زوال هستند مادام رانوسکی مثل یک اشراف زاده زندگی میکنه و قصد فراموش کردن باغ آلبالو رو نداره. اطرافیانش هم بدون هیچ گونه تلاش و مبارزه ای در انتظار فرا رسیدن روز وداع با باغ هستند. تمام شخصیتهای نمایش خودشون رو به دست تقدیر سپردند و هیچ کدام نقش برجسته ای رو ایفا نمی کنند. رکود و بی حاصلی در سراسر فضای داستان موج می زنه.
در مقدمه مترجم اومده که از دید بسیاری از نویسندگان این کتاب پیش بینی چخوفه درباره انقلاب روسیه و باغ آلبالو نمادیه از اشرافیت که با انقلاب روسیه ( فروش باغ آلبالو) رو به افول هست. فروش باغ به یک ملاک دهقان زاده هم روی کار اومدن طبقه پایین تر رو خیلی خوب نشون میده.

این کتاب در ایران دو ترجمه داره. یکی ترجمه خانم سیمین دانشور که خوب و روانه( نشر قطره) و ترجمه دوم ، ترجمه خانم ناهید کاشی چی هست که انتشارات جوانه توس اون رو به چاپ رسونده. 

-( از پنجره توی حیاط را نگاه می کند) ای دوره کودکی! ای دوره بی گناهی و معصومیتم! در این اتاق بچه ها می خوابیدم.از اینجا توی باغ را نگاه می کردم. صبح که بیدار می شدم شادمانی در من جان می گرفت. و باغ آلبالو درست همین طور بود که الان هست. هیچ چیز آن تغییر نکرده است( از خوشی می خندد) همه آن، سر تا پای آن از شکوفه سفید است. ای باغ آلبالوی من بعد از پاییز تیره و تار و بارانی، و زمستان سرد،باز جوانی را از سر گرفته ای.از خوشی سرشار هستی و فرشتگان آسمانی تو را ترک نگفته اند. اگر من می توانستم این بار سنگین را از روی دلم بردارم و شانه ام را از زیر این باغ خالی کنم و گذشته ام را از یاد ببرم...

صحنه آخر

بی حرکت دراز می کشد. صدایی از دور مثل اینکه از آسمانها شتیده می شود.صدای سیم تاری است که پاره شده. صدا خاموش می شود.ناله ای است . سکوتی همه جا را می گیرد و فقط از دور، از باغ آلبالو، صدای گنگ تبری که درختها را می اندازد شنیده می شود.




اگر داوینچی مرا می دید/ کامبیز درم بخش/نشر افق


"اگر داوینچی مرا می دید" کتابیه شامل 54 کاریکاتور به همراه نوشته هایی ( فارسی-انگلیسی) در کنار این کاریکاتورها. کاریکاتورها بیشتر درباره افکار دوران کودکی درمورد دنیای بزرگترهاست . در مورد این کتاب همین بسه که یک کتاب خیلی عالیه و  واقعا ارزششو داره که داشته باشیدش و هر از گاهی وقتی از جلوی کتابخونتون رد میشید، برش دارید و کلی باهاش کیف کنید و بخندید (:
آقای "کامبیز درم بخش" تا بحال بیش از 60 نمایشگاه انفرادی و گروهی در ایران و سایر کشورها بر پا کردند  و جوایز معتبری هم گرفتند. نشر افق هم تا امروز  5 جلد از کتابهای ایشون رو منتشر کرده.



اولین کسی که باهاش عید دیدنی کردم ماهی قرمز توی تنگ بود
The first one I met for the new year was the goldfish in the bowl