"سبزه ها در اندرون ذهن ما قد می کشند.وقتی ما لب می گشاییم،سرشان چیده میشود؛حتی وقتی لب فرو بسته ایم چنین است "
"از نظر من هر مرگی شبیه به یک کیسه است؛ هر کسی که می میرد کیسه ای لبریز از کلمات از خودش به جا می گذارد"
( صفحه 10)

در حالی که بی مهری و خون آشامی در قلب تمام مردم رخنه کرده ؛ گروهی دانشجو در پی تحصیل و یک زندگی بهتر از شهرهاشون به پایتخت رومانی مهاجرت می کنند. این دانشجو ها سعی دارن تا اجازه ندن اندیشه های دیکتاتوری که ذهن تمام مردم رو پر کرده به افکارشون راه پیدا کنه . اما دیکتاتوری به قدری شدیده که با وجود مقاومت این گروه باز هم بیشترشون یا دست به خودکشی می زنند و یا ماموران حکومت اونها رو نابود میکنند. داستان هم از زبان یکی از این دانشجوها بیان میشه که دوستانش به او خیانت می کنن.
هر سخن و اعتراضی پیش از اینکه به زبان برسه سرکوب میشه و در مورد عده ای حتی افکار اعتراض آمیز هم ممنوعه .
هرتا مولر به خوبی ، تاثیر چنین شرایطی رو در زندگی افراد مختلف با سطح سواد و آگاهی های مختف بررسی کرده. فضا سازی کتاب هم فوق العاده و به شدت تاثیر گذاره . اوضاع اجتماعی آشفته رومانی به قدری چندش آور و رقت انگیز توصیف شده که گاهی از خوندن ادامه کتاب منصرفت میکنه .
سرزمین گوجه های سبز( که در آلمان و رومانی با نام قلب حیوانی چاپ و منتشر شده) عجیب ترین کتابی بود که من تا به امروز خوندم . پیش از این کتابهایی با چنین موضوعاتی خونده بودم اما چون نویسنده کتاب از کسانی بوده که بارها از طرف حکومت رومانی تهدید به مرگ شده( به خاطر مخالفت با پیوستن به دستگاه امنیتی چائوشسکو) ، کتاب خیلی طبیعی تر و حقیقی تر به نظر می رسه . در ضمن باید بگم که این کتاب که در زمینه ادبیات سیاسی نگارش یافته ، در سال 2009 موفق به دریافت جایزه نوبل ادبی هم شده .
اما به هر حال فکر میکنم خیلی ناامیدی و یاس در کتاب وجود داره و تا آخر هم کوچکترین کورسوی امیدی در داستان دیده نمی شه و اصلن کتاب لذت بخشی نیست؛