۱۳۹۰ آبان ۳۰, دوشنبه

دم را دریاب/سال بلو/بابک تبرایی/نشر چشمه

کتاب در باره مردیه که حدودا 50 سالشه به نام ویلهلم. ویلهلم حالا بعد از گذشت این همه از عمرش به آخر خط رسیده و سعی داره بفهمه کجای کارش اشتباه بوده. شخصیتهای اصلی داستان ویلهلم و پدرش هستند . پدرش که پزشکه و از کودکی پسرش رو برای علایقش مورد سرزنش قرار میداده و و یلهلم در بخش زیادی از موفق نشدن ها پدرش رو مقصر میدونه.نویسنده زندگی ویلهلم و کارهای مهمی رو که از جوانی در زندگیش انجام داده  توصیف میکنه. کارهایی که میتونستند مهم و نتیجه بخش باشند اما به خاطر اعتمادبنفسی که ویلهلم نداشت همیشه در نیمه راه  رها شدند. و حالا که ویلهلم نتیجه این روش رو دیده و پشیمون هم هست باز تغییری در خودش ایجاد نمیکنه و دست به کار جدیدی میزنه که کاملا بی فکر شروع شده و مثل بقیه کارهاش ناتمام میمونه. اینکه چرا اسم کتاب این هست رو میشه  در مکالمات ویلهلم با یکی از دوستان پدرش؛ که روانشناسه، پیدا کرد. دکتر تامکین معتقده که باید از فکر گذشته و آینده بیرون اومد و امروز زندگی رو ساخت و از لحظه لذت برد. 
در مجموع میشه گفت کتاب متوسطی بود. البته ترجمه  روان و خوبی داشت  وگفت و گوها و افکار ویلهلم هم  تا حد زیادی حرف دل خیلی از ما بوده و هست :)

"...ویلهلم گذاشت تا پدرش وضیح بدهد . پشتش خشک شده بود؛ سعی کرد صبورانه بنشیند، ولی پاهایش به طرزی غیرطبیعی بی قرار بودند.بسیار خوب! پدرش حتما باید آقای پرلز را تحت تاثیر قرار می داد؟ او هم یکبار دیگر همراهی اش میکرد و نقشش را بازی میکرد. اشکال نداشت!بازی میکرد و به پدرش کمک میکرد تا برازندگی اش را خفظ کند. برازندگی مسئله اصلی بود. هیچ اشکالی نداشت!!"

"دکتر تامکین  گفت: واسه من اینجوریه که بیشترین کاراییرو وقتی دارم که محتاج پولش نیستم. وقتی فقط عشق دارم. بدون اجرت مالی. خودمو از عوامل تاثیرگذار اجتماعی دور نگه می دارم. مخصوصا پول . چیزی که من دنبالم پاداش معنویه!. آوردن مردم به دورن اینجا و اکنون. توی جهان واقعی. یعنی در لحظه حال. گذشته به درد ما نمی خورهو آینده پر دلواپسیه. فقط حال واقعیه. همون اینجا و اکنون. دم را دریاب"( هرچند  به نظر من" دم را دریاب" در بین این جملات با این لحن چندان مناسب نیست !) 

هیچ نظری موجود نیست: